۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

پیشنهاد بازی وبلاگی با "ب.س.ی.ج" از اول آذر تا 5 آذر/امروز سیاوش دیگر بسیج را دوست ندارد

1________________
چهارم ابتدایی بودم. زنگ فارسی. درس جمله سازی. معلم دوست داشتنی ام از بچه ها خواست با چند کلمه جمله بساریم. یکی از کلمات بسیج بود. بچه ها جمله های متفاوتی ساختند اما جمله سیاوش . ل به گفته معلم بهترین جمله بود. "من بسیج را دوست دارم."
2________________
17 سال بعد سیاوش بدنش زیر مشت و لگد همان بسیجی که دوست داشت سیاه و کبود شد.(کوی دانشگاه)
3________________
27 سال بعد روز 13 آبان پیشانی سیاوش به ضرب باتوم یک بسیجی شکافته شد
4________________
سیاوش دلش برای هم بازی های قدیمش تنگ شده. علی در جنگ شهید شده. استخوانهای علی اکبر بعد از 16 سال برگشت. امروز سیاوش دیگر بسیج را دوست ندارد. می خواهد دیگر بسیج وجود نداشته باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر